دانشجو شهيد خلیل فخرایی
نام پدر:محمد نام مادر:اصلی تاریخ تولد:1347/11/07 محل تولد: روستای دمیگز میزان تحصیلات: سال دوم پزشکی وضعیت اشتغال: دانشجو وضعیت تاهل: مجرد یگان اعزام کننده: بسیج عملیات: تک دشمن تاریخ شهادت:
1367/05/02 محل شهادت: شلمچه محل دفن: جنت الشهداء دیر
از تولد تا حیات ابدی
شهیددرسال ۱۳۴۷در روستای دمیگزازتوابع شهرستان دیردیده به جهان گشود.ازکودکی تحت تربیت اسلامی نزد خانواده اش پرورش یافت دربین بستگان وهمسایگان به حسن اخلاق شهره بود.ازهمان اوایل دوران تحصیل علیرغم همه ی مشکلات از شاگردان ممتازبه شمار می رفت .کلاس چهارم ابتدایی اومقارن به اوج انقلاب اسلامی بود.پس از اتمام دوران ابتدایی که باپیروزی انقلاب اسلامی هم زمان بوددر مدرسه راهنمایی ونیز در بسیج به تلاش وفعالیت پرداخت واین مرحله از دوران تحصیل راهمراه با فعالیت های فوق برنامه درانجمن اسلامی مدرسه به پایان رسانید.به درخواست وی وتعداددانش آموزان مستعدوفعال شهر،رشته علوم تجربی در دبیرستان آیت الله طالقانی راه اندازی شدوی ازحیث اخلاق دانش اندوزی الگویی برای سایر دانش آموزان بوده وموردتوجه وعلاقه ی خاص دبیران بود.دردبیرستان به عنوان عضوبرجسته ی انجمن اسلامی ودر محل از اعضای فعال پایگاه مقاومت خاتم الانبیابودعلاوه براین هنرمندی مفید،با ابتکار وخلاق شناخته می شدودرگروه هنری شهید کشاورزفعالیت داشت وبهترین بازیگرنمایشنامه ی خون شبز معرفی شد.از همین دوران،شهید خود را برای راه یافتن به مراکز عالی وادامه ی تحصیل در دانشگاه آماده می نمود.درخردادسال ۱۳۶۶بانهایت سعی وتلاش شبانه روزی موفق به اخذدیپلم متوسطه شدودر همان سال درکنکورسراسری شرکت نمودکه بارتبه ی۱۹۲دررشته ی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی پذیرفته شد.پس از طی موفقیت آمیزاولین ترم تحصیلی دردانشگاه برای لبیک به ندای حق طلبانه ی امام امت وپاسداری ازخون شهیدان وستیزبادشمن غدارطی چهاربارموفق شد درجبهه های حق علیه باطل حاضرشد.اوبارشادت وشجاعت خودبادشمنان اسلام جنگیدوسرانجام در۲|۵|۶۷درمنطقه شلمچه به آرزوی همیشگی اش که شهادت بودنایل آمدوانتظارمردم دیرکه می گفتنددرآینده پزشکی متعهدوخدمتگزاردرشهرستان مشغول به خدمت می شودپایان تلخی یافت.
مادر شهید از فرزندش می گوید
وقتی شهید به دنیا آمدوضعیت اقتصادی خوبی نداشتیم.بعدازتولدایشان وضع خیلی فرق کرد،۶ساله بودکه به آبادان رفتیم،پدرش درشرکت فیروز،کارمی کرد.فرزنداول خانواده بودوهمه ی همکلاسی هایش از او راضی بودند،زیراهم ازلحاظ اخلاق وهم ازنظردرسی ممتازونمونه بود.معلم هایش نیزازاوراضی بودند.اوبچه ی حرف شنوی بود.از معلمان او مثل آقایان:حسین بحرینی،سلمان خالدی و علی کرمی وضعیت شهید را سوال میکردیم خیلی راضی بودند و میگفتند ای کاش همه ی دانش آموزان مثل خلیل بودند.اهل مطالعه بود،به کتابهای شهید مطهری و کتابهای الکترونیکی خیلی علاقمند بود.به قرآن نیز دلبستگی داشت.در تعمیرگاه مکانیکی به پدرش کمک میکرد و در مدرسه در گروههای سرود و تئاتر و انجمن ها فاعلیت خیلی خوبی داشت.دوستان نزدیکش آقایان غلامرضا منتظری وحسن ابراهیمی بودند که یکی مسئول جهاد کشاورزی و دیگری فرماندار دشتی می باشد.این چندمین بار بود که به جبهه می رفت.پدرش به او گفت اگر تو در رشته ی پزشکی ادامه تحصیل دهی می توانی به مردم محروم منطقه کمک کنی ولی او در جواب پدرش گفت)):اینجا هم دانشگاه است)).پدرش هم رضایت داد که به جبهه برود.جبهه که بود از وضعیت آنجا برایمان می نوشت،از ایثار و از جان گذشتگی رزمندگان و از اخلاص آنها تعریف میکرد.یکی از نامه هایش در مراسم تشییع خوانده شد که همه ی مردم را تحت تاثیر قرار داد.یک هفته قبل از تشییع،پدرش به جبهه رفت وآنجا ازشهادتش باخبرشده بود،ولی برای ما چیزی نگفت،تاصبح روزتشییع که ازطرف بنیادشهیدآمدندوخبرشهادتش رابه مادادند.شهادت او تاثیرزیادی برروی اعضای خانواده وبستگان گذاشت وهمه ی مارادرادامه ی راشهداءودفاع ازآرمانهای مقدس نظام جمهوری اسلامی مصمم تر کرد.اومعتدبودکه شهیدنمی میردواین موضوع واقعابرای مااثبات شده است ومی دانیم که شهداءزنده ی جاوید هستندوهرگز نمرده اند.او مایه ی افتخارماست.نمازهایش رافراموش نمی کنیم.نمازباطمانینه وباصدای بلندمی خواند.بدون این که متوجه شودمی نشستم وبه آوای دلنشین اوورازونیازهایش گوش می دادم.اوبه تمام معناباصفابود.
از دوست با دوست
دوست صمیمی شهیدحسین حجری باخاطرات اودلخراش است:ازکلاس اول ابتدایی تاچهارم دبیرستان دریک نیمکت درکلاس نشسته وآشنایی کامل بااوداشتم.بسیارمتواضع،÷فروتن وکوچک نفس بودوبه دیگران احترام می گذشت.زودترازدیگران سلام می کرد،ازخصوصیات بارزاوروحیه یانجام امر به معروف ونهی ازمنکربود.درجلسات انجمن اسلامی دبیرستان بیشترسعی می کردمباحث اخلاقی رامطرح کند.هیچگاه خودش رابردیگران مقدم نمی دانست ودوست نداشت کسی ازاوتعریف کند.دانش آموزممتازکلاس بودودرترویج علم ونشردانستنی های خودکوتاهی نمی کردوهرگسی ازاوچیزی می پرسیدبدون هیچ مضایقه ای پاسخگوبود.به مسایل مذهبی اهتمام داشت.کاری را که به عهده می گرفت تانهایت دنبال می کردوباتلاش بی وقفه به اتمام می رساند.احساس مسولیت زیادی داشت.علیرغم اینکه برروی درس خیلی حساس بودامابه اتفاق اوتیاتربازی می کردیم وهمیشه کارهای مابااستقبال روبه رومی شدوموردتشویق قرار می گرفتیم.به ورزش نیزعلاقمندبودوبه بازی فوتبال پینگ پنگ ووالیبال می پرداخت.دراوقات فراغت به تنظیم وتکمیل کیت های الکترونیکی وتعمیرلوازم صوتی تصویری مشغول می شدودراین راه هم استعداد خیلی خوبی داشتوموفق بود.درانجام واجبات بسیارمقیدبودند،اول وقت نماز می خواندندونمازشب راترک نمی کردند.باتو
جه به این که رشته ی تجربی برای اولین باردردیررااندازی شد.ایشان به اتفاق دوستان دیگردریادگیری دروس تیوری وعملی تلاش زیادی می کردندوازدانش آموزان کوشاوفعال بودند.به درس فیزیک علاقه ی زیادی داشت واستعدادش در درس ریاضی نیز خیلی بالا بود.یادم می آید یک سال باهم در گروه هنری دبیرستان آیت الله طالقانی دریک نمایشنامه به نام ((خون سبز))بازی می کردیم.درشبهای مختلف اجرای نمایش داشتیم.من درنقش اسیروشهیدنیزنقش افسرعراقی رابازی می کرد،مرادستگیره کرده بودوداشت به پشت خط می برد،یک باردرصحنه ای اوراغافلگیرکردم واسلحه اش رابرداشتم وشلیک هوایی کردم.اوعصبانی شدوسرمن دادکشید،بعد از اتمام نمایش ازایشان عذر خواهی کردم واوهم متقابلا پوزش خواست ودوباره کارمان را ادامه دادیم در دوران تحصیل در مدرسه راهنمایی شهید منتظری دیربا مربی شهید عبدالرضا حکیمی خیلی ما نوس بود وانصافا ایشان یکی ازعوامل تاثیر گذار بر روی شهید بود شهید همیشه آرزو داشت به جایی برسد که خدمتی به اسلام و مردم کند در سال ۶۶ وقتی برای دریافت کار نامه ی کنکور به بوشهر رفته بودیم شهید به محض دریافت کارنامه متوجه شد که رتبه ی خوبی را کسب کرده است و به من گفت (( حسین . ازهمین الان مسولیت سنگین اغاز شد ))گفتم : ((چرا؟ )) گفت: (( میر دانم که با این رشته ی پزشکی قبول مشوم )) اوارزو داشت به مردم خدمت کند و علیر غم این که در دانشگاه نیز فرد مو فقی بود سنگر جبهه را ترجیح داد وبه جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت وبه شهادت رسید. روحش شاد و یادش گرامی باد.
نوشته ی یکی از دوستان شهید خطاب به وی
هوالمحبوب
برای دوست شهیدم خلیل فخرایی به امیدشفاعت
ازشلمچه می آیم،وادی جنون،سرزمین دلدادگی،آن که هرسوصدشهیدخفته داردوهرگوشه ای از خاکش غمی بنهفته.دشت دردشت ایثارورشادت.هرسوراکه می نگری عطرشهادت.صدای تیر،ترکش وصفیرگلوله به گوش می رسید.گردان امام حسین (ع)دلیرانه دربرابردشمن بعثیوایستاده است.صدای تکبیررزمندگان همه جاطنین افکنده است.هنگامه ی دلیری ورادمردی است.دشمن آخرین تلاش های خودرابه کارگرفته است تانورحق راخاموش کندعرصه ی شگفتی است.نبردنوروظلمت،حق وباطل،سپاس کوچک فرزنداباعبدالله(ع)(روح الله)دربرابریزیدیان زمان صف بسته اند.شهیددلاورخلیل فخرایی تیرباربردوش،دشمن رانشانه گرفته است.صدای تکبیر صدفضاراپرکرده است.وشگفتاکه فرشتگان سیپدپوش آسمانی به نظاره ایستاده اندکربلادوباره ظهورمی یابد،صدای شهیه اسب ها،چکاچک شمشیرها،العطش کودکان و…هفتادودورادمردتاریخ عاشقانه به سوی محبوب پر می گشایند.بوی شهادت،تربت کربلاوعطرسیب سرخ،شلمچه راآکنده کرده است.صدای تیرفضارامی شکافد.خون،خونی سرخ فضارارنگین می کند،لبخندی زیبادرهاله ای ازنورچهره ی شهیدخلیل فخرایی راآسمانی کرده است.اوبال به بال نسیم ازلب دیوارزمین پر گرفته وبه آسمان پرگشیده است…بل احیاءعندربهم یرزقون.
دیر-مصطفی فخرایی
ای نامه نا تمام
متن نامه شهید به برادرش
بسمه تعالی
خدمت برادر عزیز و ارجمندم آقای جلیل فخرایی – سلام علیکم بما صبرتم .
برادر عزیزم جلیل جان مجددا سلام عرض می کنم .
سلام گرم مرا گر چه از راهی بس دور و دراز با قلبی آکنده از مهر و محبت پذیرا باش . صحت و سلامتی کامل شما را از درگاه خدای بزرگ خواهان و خواستارم و امیدوارم که در تمام کارهایت به خصوص تحصیل موفق و پیروز باسید و با تلاش ها و فعالیت های فوق برنامه ای که برای خود داری راه زندگی ات را از همین حالا تعیین کرده و زمینه آینده خوب را در این دنیای فانی به احسن وجه و در جهت کسب رضایت باری تعالی ساخته باشی .
بار ی اگر جویای حال من هستید بحمدالله و المنه خوب بوده و نگرانی ندارم فقط دیدار شما که آن هم با درخواست خدای منان … به بهترین صورت میسر خواهد گشت . جلیل جان نامه ات را دریافت کردم و از دریافت آن خیلی خوشحال شدم و مطالب آن را کامل خواندم.
همین دیروز بود که خبر آوردند ( بچه های همسنگر ) که امروز شهر ساعت ۲ بعد از ظهر رادیو در اخبار گفته است که جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفته است در لحظه ی اول بعضی از برادران ناراحت و بعضی خوشحال شدند . ناراحت از این که چرا صلح را پذیرفته و خوشحال چون که آن چه امام بگوید همان درست است و جای حرفی ندارد . تا به حال هر چه امام امت و ولی فقیه زمان گفته . مردم عمل کرده اند . اگر گفته صلح . صلح بوده و اگر گفته جنگ . جنگ بوده و در کل امورات و جریانات زمان از او پیروی کرده اند . در مورد همین امر نیز چنین است ایشان ولی امام زمان است . در عین حال که ایشان مصلحت اسلام و مسلمین را این دیده اند که قطعنامه پذیرفته شود و بدون هیچ کلمه و حرفی این را پذیرا هستیم و جای هیچ تردیدی در پذیرش آن نیست بدین صورت که به بهترین وجه مسئله برای همه حل شد .
اما در مورد حال و هوای سنگر مطلب زیادی است این بار در گردان رزمی هستیم و جای مان در یک سنگر است که حدود سی نفر در یک سنگر با هم زندگی می کنیم . هوا خیلی گرم است و علاوه بر آن پشه ی مالاریا هم خیلی زیاد است و شدیدا ما را زیر فشار قرار داده اند ولی انسان را چنین مسائلی باکی نیست و ما مقاوم تر از اینها هستیم که از مسائل دنیوی به ستوه آئیم . چرا که مقاومت یک مسلمان آن هم در زاه خدا از مقاومت کوه بیشتر توصیف کرده اند . حال باید مقاومت کوه را دید و قضاوت نمود …
دیگر عرضی ندارم فقط به شهناز بگو تا نامه بنویسد و درباره ی مسائلی از قبیل : درس خواندن در تابستان . مسائلی شخصی و مسائل خودمان و اقوام تا آنجا که اطلاع دارید در نامه هایتان بنویسید . ضمنا در صورتی که توانستی مجلات دنیای ورزش را در هر هفته بخرید و نگهدارید تا بعد که برگشتم آنها را نگاه کنم .
همگی را سلام میرسانم . مادر بزرگ . مادر . پدرم .کلیه خواهران و برادران را سلام برسانید . همه ی اقوام را سلام برسانید و تنها وصیت من به آنها یعنی پیروی از امام را در زمان لازم به آنها بگویید .
همگی تان را خداحافظ باد .
برادر شما . خلیلی فخرایی
بیست و هشتم تیر ماه شصت و هفت
دانشجو شهيد خلیل فخرایی
نام پدر:محمد نام مادر:اصلی تاریخ تولد:1347/11/07 محل تولد: روستای دمیگز میزان تحصیلات: سال دوم پزشکی وضعیت اشتغال: دانشجو وضعیت تاهل: مجرد یگان اعزام کننده: بسیج عملیات: تک دشمن تاریخ شهادت:
1367/05/02 محل شهادت: شلمچه محل دفن: جنت الشهداء دیر
از تولد تا حیات ابدی
شهیددرسال ۱۳۴۷در روستای دمیگزازتوابع شهرستان دیردیده به جهان گشود.ازکودکی تحت تربیت اسلامی نزد خانواده اش پرورش یافت دربین بستگان وهمسایگان به حسن اخلاق شهره بود.ازهمان اوایل دوران تحصیل علیرغم همه ی مشکلات از شاگردان ممتازبه شمار می رفت .کلاس چهارم ابتدایی اومقارن به اوج انقلاب اسلامی بود.پس از اتمام دوران ابتدایی که باپیروزی انقلاب اسلامی هم زمان بوددر مدرسه راهنمایی ونیز در بسیج به تلاش وفعالیت پرداخت واین مرحله از دوران تحصیل راهمراه با فعالیت های فوق برنامه درانجمن اسلامی مدرسه به پایان رسانید.به درخواست وی وتعداددانش آموزان مستعدوفعال شهر،رشته علوم تجربی در دبیرستان آیت الله طالقانی راه اندازی شدوی ازحیث اخلاق دانش اندوزی الگویی برای سایر دانش آموزان بوده وموردتوجه وعلاقه ی خاص دبیران بود.دردبیرستان به عنوان عضوبرجسته ی انجمن اسلامی ودر محل از اعضای فعال پایگاه مقاومت خاتم الانبیابودعلاوه براین هنرمندی مفید،با ابتکار وخلاق شناخته می شدودرگروه هنری شهید کشاورزفعالیت داشت وبهترین بازیگرنمایشنامه ی خون شبز معرفی شد.از همین دوران،شهید خود را برای راه یافتن به مراکز عالی وادامه ی تحصیل در دانشگاه آماده می نمود.درخردادسال ۱۳۶۶بانهایت سعی وتلاش شبانه روزی موفق به اخذدیپلم متوسطه شدودر همان سال درکنکورسراسری شرکت نمودکه بارتبه ی۱۹۲دررشته ی پزشکی دانشگاه علوم پزشکی پذیرفته شد.پس از طی موفقیت آمیزاولین ترم تحصیلی دردانشگاه برای لبیک به ندای حق طلبانه ی امام امت وپاسداری ازخون شهیدان وستیزبادشمن غدارطی چهاربارموفق شد درجبهه های حق علیه باطل حاضرشد.اوبارشادت وشجاعت خودبادشمنان اسلام جنگیدوسرانجام در۲|۵|۶۷درمنطقه شلمچه به آرزوی همیشگی اش که شهادت بودنایل آمدوانتظارمردم دیرکه می گفتنددرآینده پزشکی متعهدوخدمتگزاردرشهرستان مشغول به خدمت می شودپایان تلخی یافت.
مادر شهید از فرزندش می گوید
وقتی شهید به دنیا آمدوضعیت اقتصادی خوبی نداشتیم.بعدازتولدایشان وضع خیلی فرق کرد،۶ساله بودکه به آبادان رفتیم،پدرش درشرکت فیروز،کارمی کرد.فرزنداول خانواده بودوهمه ی همکلاسی هایش از او راضی بودند،زیراهم ازلحاظ اخلاق وهم ازنظردرسی ممتازونمونه بود.معلم هایش نیزازاوراضی بودند.اوبچه ی حرف شنوی بود.از معلمان او مثل آقایان:حسین بحرینی،سلمان خالدی و علی کرمی وضعیت شهید را سوال میکردیم خیلی راضی بودند و میگفتند ای کاش همه ی دانش آموزان مثل خلیل بودند.اهل مطالعه بود،به کتابهای شهید مطهری و کتابهای الکترونیکی خیلی علاقمند بود.به قرآن نیز دلبستگی داشت.در تعمیرگاه مکانیکی به پدرش کمک میکرد و در مدرسه در گروههای سرود و تئاتر و انجمن ها فاعلیت خیلی خوبی داشت.دوستان نزدیکش آقایان غلامرضا منتظری وحسن ابراهیمی بودند که یکی مسئول جهاد کشاورزی و دیگری فرماندار دشتی می باشد.این چندمین بار بود که به جبهه می رفت.پدرش به او گفت اگر تو در رشته ی پزشکی ادامه تحصیل دهی می توانی به مردم محروم منطقه کمک کنی ولی او در جواب پدرش گفت)):اینجا هم دانشگاه است)).پدرش هم رضایت داد که به جبهه برود.جبهه که بود از وضعیت آنجا برایمان می نوشت،از ایثار و از جان گذشتگی رزمندگان و از اخلاص آنها تعریف میکرد.یکی از نامه هایش در مراسم تشییع خوانده شد که همه ی مردم را تحت تاثیر قرار داد.یک هفته قبل از تشییع،پدرش به جبهه رفت وآنجا ازشهادتش باخبرشده بود،ولی برای ما چیزی نگفت،تاصبح روزتشییع که ازطرف بنیادشهیدآمدندوخبرشهادتش رابه مادادند.شهادت او تاثیرزیادی برروی اعضای خانواده وبستگان گذاشت وهمه ی مارادرادامه ی راشهداءودفاع ازآرمانهای مقدس نظام جمهوری اسلامی مصمم تر کرد.اومعتدبودکه شهیدنمی میردواین موضوع واقعابرای مااثبات شده است ومی دانیم که شهداءزنده ی جاوید هستندوهرگز نمرده اند.او مایه ی افتخارماست.نمازهایش رافراموش نمی کنیم.نمازباطمانینه وباصدای بلندمی خواند.بدون این که متوجه شودمی نشستم وبه آوای دلنشین اوورازونیازهایش گوش می دادم.اوبه تمام معناباصفابود.
از دوست با دوست
دوست صمیمی شهیدحسین حجری باخاطرات اودلخراش است:ازکلاس اول ابتدایی تاچهارم دبیرستان دریک نیمکت درکلاس نشسته وآشنایی کامل بااوداشتم.بسیارمتواضع،÷فروتن وکوچک نفس بودوبه دیگران احترام می گذشت.زودترازدیگران سلام می کرد،ازخصوصیات بارزاوروحیه یانجام امر به معروف ونهی ازمنکربود.درجلسات انجمن اسلامی دبیرستان بیشترسعی می کردمباحث اخلاقی رامطرح کند.هیچگاه خودش رابردیگران مقدم نمی دانست ودوست نداشت کسی ازاوتعریف کند.دانش آموزممتازکلاس بودودرترویج علم ونشردانستنی های خودکوتاهی نمی کردوهرگسی ازاوچیزی می پرسیدبدون هیچ مضایقه ای پاسخگوبود.به مسایل مذهبی اهتمام داشت.کاری را که به عهده می گرفت تانهایت دنبال می کردوباتلاش بی وقفه به اتمام می رساند.احساس مسولیت زیادی داشت.علیرغم اینکه برروی درس خیلی حساس بودامابه اتفاق اوتیاتربازی می کردیم وهمیشه کارهای مابااستقبال روبه رومی شدوموردتشویق قرار می گرفتیم.به ورزش نیزعلاقمندبودوبه بازی فوتبال پینگ پنگ ووالیبال می پرداخت.دراوقات فراغت به تنظیم وتکمیل کیت های الکترونیکی وتعمیرلوازم صوتی تصویری مشغول می شدودراین راه هم استعداد خیلی خوبی داشتوموفق بود.درانجام واجبات بسیارمقیدبودند،اول وقت نماز می خواندندونمازشب راترک نمی کردند.باتو
جه به این که رشته ی تجربی برای اولین باردردیررااندازی شد.ایشان به اتفاق دوستان دیگردریادگیری دروس تیوری وعملی تلاش زیادی می کردندوازدانش آموزان کوشاوفعال بودند.به درس فیزیک علاقه ی زیادی داشت واستعدادش در درس ریاضی نیز خیلی بالا بود.یادم می آید یک سال باهم در گروه هنری دبیرستان آیت الله طالقانی دریک نمایشنامه به نام ((خون سبز))بازی می کردیم.درشبهای مختلف اجرای نمایش داشتیم.من درنقش اسیروشهیدنیزنقش افسرعراقی رابازی می کرد،مرادستگیره کرده بودوداشت به پشت خط می برد،یک باردرصحنه ای اوراغافلگیرکردم واسلحه اش رابرداشتم وشلیک هوایی کردم.اوعصبانی شدوسرمن دادکشید،بعد از اتمام نمایش ازایشان عذر خواهی کردم واوهم متقابلا پوزش خواست ودوباره کارمان را ادامه دادیم در دوران تحصیل در مدرسه راهنمایی شهید منتظری دیربا مربی شهید عبدالرضا حکیمی خیلی ما نوس بود وانصافا ایشان یکی ازعوامل تاثیر گذار بر روی شهید بود شهید همیشه آرزو داشت به جایی برسد که خدمتی به اسلام و مردم کند در سال ۶۶ وقتی برای دریافت کار نامه ی کنکور به بوشهر رفته بودیم شهید به محض دریافت کارنامه متوجه شد که رتبه ی خوبی را کسب کرده است و به من گفت (( حسین . ازهمین الان مسولیت سنگین اغاز شد ))گفتم : ((چرا؟ )) گفت: (( میر دانم که با این رشته ی پزشکی قبول مشوم )) اوارزو داشت به مردم خدمت کند و علیر غم این که در دانشگاه نیز فرد مو فقی بود سنگر جبهه را ترجیح داد وبه جبهه های نبرد حق علیه باطل شتافت وبه شهادت رسید. روحش شاد و یادش گرامی باد.
نوشته ی یکی از دوستان شهید خطاب به وی
هوالمحبوب
برای دوست شهیدم خلیل فخرایی به امیدشفاعت
ازشلمچه می آیم،وادی جنون،سرزمین دلدادگی،آن که هرسوصدشهیدخفته داردوهرگوشه ای از خاکش غمی بنهفته.دشت دردشت ایثارورشادت.هرسوراکه می نگری عطرشهادت.صدای تیر،ترکش وصفیرگلوله به گوش می رسید.گردان امام حسین (ع)دلیرانه دربرابردشمن بعثیوایستاده است.صدای تکبیررزمندگان همه جاطنین افکنده است.هنگامه ی دلیری ورادمردی است.دشمن آخرین تلاش های خودرابه کارگرفته است تانورحق راخاموش کندعرصه ی شگفتی است.نبردنوروظلمت،حق وباطل،سپاس کوچک فرزنداباعبدالله(ع)(روح الله)دربرابریزیدیان زمان صف بسته اند.شهیددلاورخلیل فخرایی تیرباربردوش،دشمن رانشانه گرفته است.صدای تکبیر صدفضاراپرکرده است.وشگفتاکه فرشتگان سیپدپوش آسمانی به نظاره ایستاده اندکربلادوباره ظهورمی یابد،صدای شهیه اسب ها،چکاچک شمشیرها،العطش کودکان و…هفتادودورادمردتاریخ عاشقانه به سوی محبوب پر می گشایند.بوی شهادت،تربت کربلاوعطرسیب سرخ،شلمچه راآکنده کرده است.صدای تیرفضارامی شکافد.خون،خونی سرخ فضارارنگین می کند،لبخندی زیبادرهاله ای ازنورچهره ی شهیدخلیل فخرایی راآسمانی کرده است.اوبال به بال نسیم ازلب دیوارزمین پر گرفته وبه آسمان پرگشیده است…بل احیاءعندربهم یرزقون.
دیر-مصطفی فخرایی
ای نامه نا تمام
متن نامه شهید به برادرش
بسمه تعالی
خدمت برادر عزیز و ارجمندم آقای جلیل فخرایی – سلام علیکم بما صبرتم .
برادر عزیزم جلیل جان مجددا سلام عرض می کنم .
سلام گرم مرا گر چه از راهی بس دور و دراز با قلبی آکنده از مهر و محبت پذیرا باش . صحت و سلامتی کامل شما را از درگاه خدای بزرگ خواهان و خواستارم و امیدوارم که در تمام کارهایت به خصوص تحصیل موفق و پیروز باسید و با تلاش ها و فعالیت های فوق برنامه ای که برای خود داری راه زندگی ات را از همین حالا تعیین کرده و زمینه آینده خوب را در این دنیای فانی به احسن وجه و در جهت کسب رضایت باری تعالی ساخته باشی .
بار ی اگر جویای حال من هستید بحمدالله و المنه خوب بوده و نگرانی ندارم فقط دیدار شما که آن هم با درخواست خدای منان … به بهترین صورت میسر خواهد گشت . جلیل جان نامه ات را دریافت کردم و از دریافت آن خیلی خوشحال شدم و مطالب آن را کامل خواندم.
همین دیروز بود که خبر آوردند ( بچه های همسنگر ) که امروز شهر ساعت ۲ بعد از ظهر رادیو در اخبار گفته است که جمهوری اسلامی ایران قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت را پذیرفته است در لحظه ی اول بعضی از برادران ناراحت و بعضی خوشحال شدند . ناراحت از این که چرا صلح را پذیرفته و خوشحال چون که آن چه امام بگوید همان درست است و جای حرفی ندارد . تا به حال هر چه امام امت و ولی فقیه زمان گفته . مردم عمل کرده اند . اگر گفته صلح . صلح بوده و اگر گفته جنگ . جنگ بوده و در کل امورات و جریانات زمان از او پیروی کرده اند . در مورد همین امر نیز چنین است ایشان ولی امام زمان است . در عین حال که ایشان مصلحت اسلام و مسلمین را این دیده اند که قطعنامه پذیرفته شود و بدون هیچ کلمه و حرفی این را پذیرا هستیم و جای هیچ تردیدی در پذیرش آن نیست بدین صورت که به بهترین وجه مسئله برای همه حل شد .
اما در مورد حال و هوای سنگر مطلب زیادی است این بار در گردان رزمی هستیم و جای مان در یک سنگر است که حدود سی نفر در یک سنگر با هم زندگی می کنیم . هوا خیلی گرم است و علاوه بر آن پشه ی مالاریا هم خیلی زیاد است و شدیدا ما را زیر فشار قرار داده اند ولی انسان را چنین مسائلی باکی نیست و ما مقاوم تر از اینها هستیم که از مسائل دنیوی به ستوه آئیم . چرا که مقاومت یک مسلمان آن هم در زاه خدا از مقاومت کوه بیشتر توصیف کرده اند . حال باید مقاومت کوه را دید و قضاوت نمود …
دیگر عرضی ندارم فقط به شهناز بگو تا نامه بنویسد و درباره ی مسائلی از قبیل : درس خواندن در تابستان . مسائلی شخصی و مسائل خودمان و اقوام تا آنجا که اطلاع دارید در نامه هایتان بنویسید . ضمنا در صورتی که توانستی مجلات دنیای ورزش را در هر هفته بخرید و نگهدارید تا بعد که برگشتم آنها را نگاه کنم .
همگی را سلام میرسانم . مادر بزرگ . مادر . پدرم .کلیه خواهران و برادران را سلام برسانید . همه ی اقوام را سلام برسانید و تنها وصیت من به آنها یعنی پیروی از امام را در زمان لازم به آنها بگویید .
همگی تان را خداحافظ باد .
برادر شما . خلیلی فخرایی
بیست و هشتم تیر ماه شصت و هفت
گروه شهید کاظمی پایگاه جوادالائمه در واتساپ:
https://chat.whatsapp.com/Hl9gv1LpBbBKJX6D1nGwpc
گروه شهید کاظمی پایگاه جوادالائمه در تلگرام:
https://t.me/joinchat/HOMNARNluWHBiONqD3K3dw
گروه شهید کاظمی پایگاه جوادالائمه در ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1772945425Cb5305d4ed6
وبلاگ شهید قاسم کاظمی پایگاه جوادالائمه
http://www.paygahjavadalaemeh.blogfa.com/